جدول جو
جدول جو

معنی تاخت زدن - جستجوی لغت در جدول جو

تاخت زدن
عوض کردن چیزی با چیز دیگر، مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر
تصویری از تاخت زدن
تصویر تاخت زدن
فرهنگ فارسی عمید
تاخت زدن
(سِ / سَ حَ)
مبادله کردن جنسی با جنسی. عوض کردن و تبدیل کردن. بدل کردن. عوض کردن چیزی را با چیزی، و بیشتر در کتاب متداول است. کتابی را با کتابی معاوضه کردن. مبادله کردن کتابها: یک جلد قاموس را با جوهری تاخت زدن و سرانه اش را گرفتن
لغت نامه دهخدا
تاخت زدن
تاختن، مبادله کردن جنسی با جنسی عوض کردن چیزی باچیزی (و بیشتر در کتاب مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تاخت زدن
((زَ دَ))
مبادله کردن چیزی با چیز دیگر
تصویری از تاخت زدن
تصویر تاخت زدن
فرهنگ فارسی معین
تاخت زدن
عوض کردن، معاوضه کردن
متضاد: معامله کردن، خریدن، فروختن، مبادله کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاخت کردن
تصویر تاخت کردن
تاختن، اسب دواندن، غارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخن زدن
تصویر ناخن زدن
چیزی را با ناخن خراشیدن
کنایه از دو به هم زنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامت زدن
تصویر قامت زدن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رَ دَ)
تخت گستردن. (آنندراج). نصب کردن تخت. تخت را برپا داشتن نشستن را:
فرش انداختند و تخت زدند
راه صبرم زدند و سخت زدند.
نظامی.
مرا اقبال داد این مژدۀ بخت
زدم اندیشه را بر آسمان تخت.
امیرخسرو (از آنندراج).
عشق جایی که تخت قدر زند
عقل را پایۀ تعقل نیست.
ظهوری (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
بوسیله ناخن چیزی را خراش دادن ناخن رساندن، ایجاد جنگ وستیزه کردن بین دو تن تولید فتنه کردن: چو تو سوار شوی ماه نوزند ناخن که درمیان دو خورشید گرم سازد جنگ. (نورالدین)، اعتراض کردن ایراد گرفتن برکسی: توچون گذر کنی آنجابنظم رنگینم که مصرعش چمنی کرد و بیت بستانی. ضمیروی بمن اینجا نشان دهد هر جا که ناخنی بزنی یا سری بجنبانی. (عرفی)
فرهنگ لغت هوشیار
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسخر زدن
تصویر تسخر زدن
ریشخندیدن تسخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاول زدن
تصویر تاول زدن
آبله برآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخت کردن
تصویر تاخت کردن
بشتاب دوانیدن اسب را تاختن
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه زدن حلاجی کردن پنبه. توضیح بعضی این ترکیب رامحرف (پخته زدن) دانند. یا تخته زدن دکان. بستن دکان تعطیل کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت زدن
تصویر تخت زدن
نصب کردن تخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخت کردن
تصویر تاخت کردن
((کَ دَ))
دویدن، تازیدن، دواندن اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاول زدن
تصویر تاول زدن
Blister
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
Slur
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاول زدن
تصویر تاول زدن
起水泡
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاول زدن
تصویر تاول زدن
ampollar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
diffamare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تاول زدن
تصویر تاول زدن
formare una vescica
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
difamar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تاول زدن
تصویر تاول زدن
formar bolha
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
诽谤
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
oczerniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاول زدن
تصویر تاول زدن
образовывать пузырь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاول زدن
تصویر تاول زدن
tworzyć pęcherz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
наклепи
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاول زدن
تصویر تاول زدن
утворювати пухир
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
verleumden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاول زدن
تصویر تاول زدن
blasen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
клеветать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
difamar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی