مبادله کردن جنسی با جنسی. عوض کردن و تبدیل کردن. بدل کردن. عوض کردن چیزی را با چیزی، و بیشتر در کتاب متداول است. کتابی را با کتابی معاوضه کردن. مبادله کردن کتابها: یک جلد قاموس را با جوهری تاخت زدن و سرانه اش را گرفتن
مبادله کردن جنسی با جنسی. عوض کردن و تبدیل کردن. بدل کردن. عوض کردن چیزی را با چیزی، و بیشتر در کتاب متداول است. کتابی را با کتابی معاوضه کردن. مبادله کردن کتابها: یک جلد قاموس را با جوهری تاخت زدن و سرانه اش را گرفتن
تخت گستردن. (آنندراج). نصب کردن تخت. تخت را برپا داشتن نشستن را: فرش انداختند و تخت زدند راه صبرم زدند و سخت زدند. نظامی. مرا اقبال داد این مژدۀ بخت زدم اندیشه را بر آسمان تخت. امیرخسرو (از آنندراج). عشق جایی که تخت قدر زند عقل را پایۀ تعقل نیست. ظهوری (ایضاً)
تخت گستردن. (آنندراج). نصب کردن تخت. تخت را برپا داشتن نشستن را: فرش انداختند و تخت زدند راه صبرم زدند و سخت زدند. نظامی. مرا اقبال داد این مژدۀ بخت زدم اندیشه را بر آسمان تخت. امیرخسرو (از آنندراج). عشق جایی که تخت قدر زند عقل را پایۀ تعقل نیست. ظهوری (ایضاً)
بوسیله ناخن چیزی را خراش دادن ناخن رساندن، ایجاد جنگ وستیزه کردن بین دو تن تولید فتنه کردن: چو تو سوار شوی ماه نوزند ناخن که درمیان دو خورشید گرم سازد جنگ. (نورالدین)، اعتراض کردن ایراد گرفتن برکسی: توچون گذر کنی آنجابنظم رنگینم که مصرعش چمنی کرد و بیت بستانی. ضمیروی بمن اینجا نشان دهد هر جا که ناخنی بزنی یا سری بجنبانی. (عرفی)
بوسیله ناخن چیزی را خراش دادن ناخن رساندن، ایجاد جنگ وستیزه کردن بین دو تن تولید فتنه کردن: چو تو سوار شوی ماه نوزند ناخن که درمیان دو خورشید گرم سازد جنگ. (نورالدین)، اعتراض کردن ایراد گرفتن برکسی: توچون گذر کنی آنجابنظم رنگینم که مصرعش چمنی کرد و بیت بستانی. ضمیروی بمن اینجا نشان دهد هر جا که ناخنی بزنی یا سری بجنبانی. (عرفی)